مدرسه خود را امسال چگونه به پایان رساندید؟!
خب حاجی امروز میخام اتفاقا سه شنبه و چهارشنبه رو تعریف کنم!
برای تعریف کردن سه شنبه باید بگم اقا من پروژه داشتم و خب دوشنبه یهو نصف شب بلد شدم و یادم اومد یه چیزایشش اوکی نیستو خب اوکی کردم
ولی واقعاً روزی بود که نیاز بود نرم مدرسه
بیخیال بار و بندیل بستیم و شال و کلاه کردیمو رفتیم مدرسه فهمیدیم که: معلمون خیلی غیر مستقیم به یکی از بچه ها گفته نیاین ولی اون متوجه نشده:)
یعنی چقدر من اون موقع حرص خوردم
ولی خب چاره چی بود؟ پروژه یه مشکلی داشت که زنگ اول روش کار کردم و زنک دوم تحویلش دادم
بعدش خب به بچه ها کمک کردم که پروژه هاشوهو درست کنن
و خب زنگ اخر.
این هفته مدرسه خیلی درهم برهم بود و خب مدیر و معاونمون بیکار نبودن که بخانت و دوربینا نگاه کنن-
اینم بگم ما سه شنبه ها چون تو کارگاهیم و برای کار پروژمون اغلب گوشی میاریم
و خب زنگ اخر دیگه شروع کردیم به کلی فیلم و عکس گرفتن- و تو روز اخر که کارگاه داشتیم تو امسال کلی خوش گذروندیم!
و خب بعدا به این فکر رسیدم چرااا زودتر دست یه کار نشدم تا فیلم و عکس بگیرم ؟ خب ایشالا سه شنبه های بعد عید!
چهارشنبه مدرسه افطاری میداد
از ساعت ۱۱ شروع میشد و تا ۴ بعد از ظهر بچه ها درس میخوندن و بعد تا ۹ شب دیه جشن و مراسم!
من و دوستم کلا از ساعت ۱ رفتیم- و خب معلومه که معلما درس نمیدن ! زنگای کلاس یگم بیمزع بود ولی ما اسم فامیل بازی کردیم! و بعدش جشن.
کلاس ما کلا دو دسته اس ولی تو این جشن کلا باهم بودیم! و خب به مناسبت تولد امام حسن که چند روز بعدشه مجری آورده بودن که اهنگ میخوند و مسابقه و تقدیر از معلما و اینا
باید بگم بچه هامون خیلی پایه بودن تو قسمت مسخره بازی-ذبرو بچ عالی!
بعد این کسی که مدرسمون رو ساخته(همون خَیِر) که همه بچهها بشدت دوستش دارن!
بعد اون افطار بود که بچه کلیم سر سفره مسخره بازی در اوردن- و بعدش
اتیش بازی و بالا پریدن با اهنگ- و بعدش خدافظی با بچه هامون :)
و مدرسه ام این سال پایان رسید!